تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30310
بازدید دیروز : 45956
بازدید هفته : 141281
بازدید ماه : 561891
بازدید کل : 2171089
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 9 / 1 / 1396

کتاب «شب خاطره» در خود روایت فرماندهان و شاهدان عینی از جنگ را جای داده است. یکی از روایت‌های خواندنی این کتاب مربوط است به خاطره‌ای از شهید صیاد شیرازی از دره‌ای مخوف در کردستان.

  «شب خاطره» عنوان برنامه‌ و سنتی چندساله در حوزه هنری است که در آن، رزمندگان و شاهدان جنگ به دور هم جمع شده و به بیان خاطرات خود می‌پردازند. انتشارات سوره مهر اقدام به انتشار این سلسله جلسات در دو جلد کرده که در آن نام هنرمندان، شاعران و نویسندگان را هم می‌توان در کنار نام فرماندهان جنگ و سربازان آن دوران دید. نگاه به جنگ از دید و روایت یک نویسنده و یا کارگردان شاید برای آنان که جنگ را درک نکرده و تنها خاطرات شب‌های موشک‌باران را از دیگران شینده‌اند، جذابیت دیگری داشته باشد.

خاطره ذیل روایتی‌ست از شهید صیاد شیرازی

وقتی غائله بزرگ کردستان توسط گروهک‌های ‌ضد انقلاب در غرب کشور به اوج رسید، فرمانی از سوی امام رحمةالله علیه صادر شد که: «باید در مدت بیست و چهار ساعت این غائله ختم شود.» مردم به صحنه آمدند و ضد انقلاب پا به فرار گذاشت.

وقتی این فرمان صادر شد، من در پادگانی در اصفهان بودم، یک مرتبه دیدم اوضاع به هم ریخت و مردم جلوی پادگان تجمع کردند و گفتند: «ما را به کردستان بفرستید

اولین فرمان فرمانده کل قوا، آن هم در چهره یک روحانی معظم و ولی‌فقیه تا آن موقع بی‌سابقه بود. قبل از انقلاب، دوستان شک داشتند که آیا یک روحانی می‌تواند فرماندهی کند؟! آن موقع نمی‌‌شد این را ثابت کرد. ما هم جز همان علاقه و اعتقاد قلبی خودمان، چیز دیگری نداشتیم. پیش از این هنوز بدنه ارتش متزلزل بود و در مدیریت و سازماندهی مشکل داشتیم. این فرمان که صادر شد در پادگان‌ها برو، بیا و جنب‌ و‌ جوش عجیب و بی‌سابقه‌ای‌‌ حاکم شد و هجوم یک‌باره مردم ما را غافلگیر کرد. مردم از ما می‌خواستند که فرمان امام هر چه زودتر اجرا شود و از ما گزارش کار و اطلاعات می‌خواستند.

فرمان و آماده‌باش امام جدی بود، باید هر چه زودتر حرکت می‌کردیم. ولی دره پاوه از نظر رزمی، گنجایش یک گردان را هم برای عملیات نداشت، چه برسد به یک لشکر و تیپ.

با مردم قراری در محل چهارباغ گذاشتیم و اولین سخنرانی من در آنجا بود. گزارشی به مردم دادیم و آن‌ها را به آرامش و صبر دعوت کردیم.

 

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی